Thursday, April 29, 2010

احمدی نژاد و دوست دخترش لب دريا

احمدی نژاد و دوست دخترش لب دريا

خدا شانس بده


Thursday, January 28, 2010

جواب قاطع بايد زودتر داده شود 22 بهمن دير است

با اين اتفاق ناگواری که رخ داد و دو تن از ياران سبز ما را اعدام کردند، خريت و نامردی است اگر تا 22 بهمن صبر کنيم و هيچ گونه
اعتراضی نکنيم و فقط بشينيم و بگيم 22 بهمن جواب قاطع ميدهيم، بايد به طور مثال بنجشنبه که 15 بهمن هست يک تجمع
اعتراضی شکل بديم و بهشون نشون بديم اگر بخواهند از اين کار ها کنند مرگشون نزديکتر خواهد بود
نظر شما چيه؟ دوستان لطفاً اونهايی که دستشون توی اين کار هاست يه کاری کنند اينجوری که نميشه صبر کنيم تا 22 بهمن
واقعاً حالم گرفته شده و نارحتی و خشم اعصابم را خورد کرده، نميدونيم چيکار کنم بايد کاری کنيم من اين خشم را ميخواهم فرياد بزنم
 


Tuesday, January 26, 2010

سخنان نادر شاه افشار - اينقدر زيباست که جايی برای حرف نميگذارد




میدان جنگ می تواند میدان دوستی نیز باشد،اگر نیروهای دو طرف میدان به حقوق خویش اکتفا کنند.

سکوت شمشیری بوده است که من همیشه از آن بهره جسته ام .

تمام وجودم را برای سرفرازی میهن بخشیدم، به این امید که افتخاری ابدی برای کشورم کسب کنم.

باید راهی جست!در تاریکی شب های عصیان زده ی سرزمینم همیشه به دنبال نوری بودم، نوری برای رهایی سرزمینم از چنگال اجنبیان. چه بلای دهشتناکی است که ببینی همه ی جان و مال و ناموست در اختیار اجنبی قرار گرفته و دستانت بسته است، نمی توانی کاری کنی، اما همه ی وجودت برای رهایی در تکاپوست. تو می توانی! این تنها نیرویی ست که از اعماق وجودت فریاد می زند... «تو می توانی جراحت ها را التیام بخشی»! و این گونه بود که پا بر رکاب اسب نهادم به امید سرفرازی ملتی بزرگ.

جوانی که از آرمان های بزرگ فاصله گرفت نه تنها کمک جامعه نیست، بلکه باری به دوش هم وطنانش است .

اگر جانبازی جوانان ایران نباشد، نیروی ده ها نادر هم به جایی نخواهد رسید!

خردمندان و دانشمندان سرزمینم، آزادی اراضی کشور با سپاه من و تربیت نسل های آینده با شما. اگر سخن شما مردم را آگاهی بخشد دیگر نیازی به شمشیر نادرها نخواهد بود.

وقتی پا در رکاب اسب می نهی بر بال تاریخ سوار شده ای، شمشیر و عمل تو ماندگار می شود. چون هزاران فرزند به دنیا نیامده ی این سرزمین، آزادی شان را از بازوان و اندیشه ی ما می خواهند. پس با عمل خود می آموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده ی آنان بی تفاوت نبوده اند. و آنان خواهند آموخت آزادی شان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند.

هر سربازی که بر زمین می افتد و روحش به آسمان پر می کشد نادر می میرد و به گور سیاه می رود! نادر به آسمان نمی رود، نادر آسمان را برای سربازانش می خواهد و خود بدبختی و سیاهی را. او همه ی این فشارها را برای ظهور ایران بزرگ به جان می خرد. پیشرفت و اقتدار ایران تنها عاملی است که فریاد حمله را از گلوی غمگینم به در می آورد و مرا بی مهابا به قلب سپاه دشمن می راند.

شاهنامه ی فردوسی خردمند، راهنمای من در طول زندگی بوده است.

فتح هند افتخاری نبود برای من، دستگیری متجاوزین و سرسپردگانی مهم بود که بیست سال کشورم را ویران ساخته و جنایت و غارت را در حد کمال بر مردم سرزمینم روا داشتند. اگر به دنبال افتخار بودم سلاطین اروپا را به بردگی می گرفتم. که آن هم از جوانمردی و خوی ایرانی من بدور بود.

کمربند سلطنت، نشان نوکری برای سرزمینم است. نادرها بسیار آمده اند و باز خواهند آمد، اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد. این آرزوی همه عمرم بوده است.

هنگامی که برخواستم، از ایران ویرانه ای ساخته بودند و از مردم کشورم بردگانی زبون. سپاه من نشان بزرگی و رشادت ایرانیان در طول تاریخ بوده است. سپاهی که تنها به دنبال حفظ کشور و امنیت آن است.

لحظه ی پیروزی برای من از آن جهت شیرین است که پیران، زنان و کودکان کشورم را در آرامش و شادان ببینم.

برای اراضی کشورم هیچ وقت گفتگو نمی کنم، بلکه آن را با قدرت فرزندان کشورم به دست می آورم.

گاهی سکوتم ، دشمن را فرسنگ ها از مرزهای خودش نیز به عقب می نشاند.

کیست که نداند مردان بزرگ از درون کاخ های فرو ریخته به قصد انتقام بیرون می آیند! انتقام از خراب کننده! و ندایی از درونم می گفت: «برخیز! ایران تو را فراخوانده است!» و برخواستم.

Sunday, January 10, 2010

عاقبت ديکتاتوری


صدامی که ملتش وقتی ميديدنش از ترس به خودشان خرابی ميکردند به اين روز افتاد وای به حال خامنه اي که سگ هم از او نميترسه





Thursday, January 7, 2010

حتی استخوانهای عز یزانمان هم در امان نیستند




حتی اگر خاکشان را زیر و رو کنید
حتی اگر استخوان هایشان را آتش بزنید
و حتی اگر نفسشان را بگیرید!
سبز خواهند شد می دانم!
و تمام ترستان از همین است
از بهار، از جوانه های دوباره
از بارور شدن زندگی در پناهشان
از ترس آن جوانه هاست که شب آرام نمی گیرید
گزمه و پاسبان در کوچه پس کوچه های شهر از ترس آن جوانه هاست
و یورش شبانهاتان به خاک پاکشان از ترس است نه قدرت!







بیداران بنو یس که خیلی غم انگیز است که حتی استخوانهای عز یزانمان هم در امان نیستند ، بنو یس پست ترین نمونه ی بر خورد های غیر انسانی را رژیم خمینی و خامنه ای به جهان ارائه کردند و بالاخره بنویس ما نگران سند جنایت نیستیم چون هزاران سند علیه بشریت از اینان وجود دارد، شما وقتی می نو یسید کمی دلمان آرام می گیرد







اما هر بار که سنگی برقبرشان گذاشتند آن را شکستید، هر بار که گلی برقبرشان گذاشتند آن را پرپر کردید. و همه این ها را مثل دزدان و جنایتکاران در خفا می کردید. چگونه با خود و با این شرم کنار می آیید؟!
جنازه ی عزیزانمان را به ما ندادید، اجازه ندادید در مرگشان عزا بگیریم، برسرخاکشان برویم و یا همسایه امان را برای دلداری خبر کنیم. آیا هرگز توی آیینه به چشم های خود نگاه کرده اید؟!حال خاوران ساقه های نازک و بی گناه نهالهای جوان را در دل خود پناه داده. شما را به کاشتن چه کار؟ از آن ها نمی ترسید؟! چرا می ترسید. چرا که هنوز هم از حضور آدم ها آن جا نگرانید. هنوز هم اگر مادران و خواهران بر سر خاک عزیزانشان می نشیند در هر گوشه و کنار به کمین ایستاده اید و گاه با تحکم و فشار آن ها را از حضور در آن جا منع می کنید.



 


Monday, January 4, 2010

یک میلیون و پانصد نفری که به 90 اس ام اس کردند اگر در آگاهی رسانی هم فعال بودند جنبش بسیار جلوتر بود


بپذیریم که استقبال از کمپین هایی اینچنین، بیشتر از سر راحت طلبی است.چند نفر از ما تاکنون شبنامه حاوی اطلاعات روشنگر تهیه و توزیع کرده ایم ؟چند نفر ما سی دی های جنبش را توزیع کرده ایم؟چند نفر در خارج از اینترنت برنامه هی جنبش را تبلیغ کرده ایم؟چند نفر ما شعار نویسی می کنیم؟چند نفر اسکناس نویسی؟و …به جرات می گویم تا کنون از 10 درصد توانمندیهایمان نیز استفاده نکرده ایم.حال که با همین 10 درصد، نظام استبدادی با بحرانی عمیق مواجه شده با 100 درصد توان چه می توان کرد.آگاهی رسانی را جدی بگیریم. نبرد ما نبرد گفتمانها و اندیشه هاست و پیاده نظام استبداد شدیدا تشنه دریافت حقایق.